زمزمه ی دلآن گاهکه دلتنگی می رسد از راهنمی دانم : از کیست تقصیراز آن که می نامندش تقدیریا پذیرا شدن اندیشهبه ناچار های بود و هستآنزمان که می شکند فریاددل ست که می رسد به دادمی آید با قلم هفت رنگ در دستسرخ ، زرد ، کبودسایه نبود و سبز بودبه زندگی رنگ می زندمی دمد در نای عشقتا نمیرد شادیشاد آهنگ می زندنقش تو می بیند در حریر ابر خیالمی پرد و مرا می بردتا پرواز هزار سپید گشوده بالبه دادم می رسد هر از گاهکه نخواند کسی اندوهم از نگاهآن زمان که بر ساز لحظه هازخمه ی پریشانی می زند دستمزمزمه می کند دل : اندوه چرا !هنوز او هست و من هستم
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: پنج شنبه 31 / 5 / 1392برچسب:کتیج شعرعاشقانه,
ارسال توسط حامدرئیسی
آخرین مطالب